بوسه بر چشم هایت میزنم مادر ...
- ۰۲/۰۴/۱۲ ، ۱۲:۵۳ ب.ظ
- روزنوشت,
- ۶۱۶ بازدید
هیچوقت یادم نمیره روزی رو که با دوچرخه رفتم تو خیابونی که تازه آسفالت شده بود. همه جام قیری شده بود؛ از لاستیک دوچرخه بگیر تا لباس ها و کل پاهام تا زانو. با اشک برگشتم خونه و تو راه بابام وقتی داشت از سر کار میومد و منو دید یه سیلی بهم زد و گفت برو اصلا نیا خونه با این خرابکاری که کردی. نیم ساعت نشستم پایین ساختمونمون و سرمو گذاشتم رو پاهامو اشک ریختم . 6 یا 7 سالم بود، با همون تفکرات کودکانه احساس میکردم دیگه هیچی درست نمیشه و خانوادم منو پسر خودشون نمیدونن. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم دوچرخمو که به زور راه میرفت و همه جاش پر از قیر بود بردم و رسوندم دم خونه. در زدم و بابام درو باز کرد، کلی دعوام کرد که چرا همچین کار بی عقلی رو کردم. هنوز حرفاش تموم نشده بود که مامانم هم اومد دم در و گفت وای چی شده؟ بابا بهش گفت آقا پسرت رفته تو قیر و ... مامان بدون اینکه به اطرافش و کثیفی من و دوچرخم توجه کنه محکم منو تو بغل گرفت و گفت گریه نکن مامان چیزی نشده که با هم درستش میکنیم. هنوز بعد از سی و چند سال سن وقتی آخر شب میرسم خونه، آخرین نفری که همیشه بیداره و میپرسه پسرم شام خوردی یا نه مادره. همیشه کنارمون باش دل گرمیه خونه ...
تا الان [ ۹ ] نفر برای این نوشته من اظهار نظر کردن ..
یادمه ابتدایی بودم جوهر خودکار قرمز باز کرده بودم تمام لپام وصورتم ولباسام جوهری کرده بودم بابام منودید فقط مامانم اون لحظه کفت بروتوحمام بابات نبینه تورو 😂😂 مرسی مامان جونم 😘
خدا همشون رو برامون حفظ کنه :)
پیر شدنشون آزاردهنده است. هیچ وقت تو چیزای احساسی باهاشون راحت نبودم. نمیدونم چرا همیشه سختمه.
مامانم عاشق پفکه... به حدی که نگم :) احساساتمون رو در قالب خریدن پفک بروز میدیم ^_^
بازم بگم... خدا بیشتر برامون حفظشون کنه... آمین
مادر تنها کسیه که بیدلیل دوست داره
قدرشو بدونید، خدا حفظشون کنه
پس همیشه اینو یادتون نره باهام درستش می کنیم...سایشون مستدام هزار سال عمر باعزت 🌹
مسعــودکوثــری هستم
طبیب ، مشاور کسب و کار و تبلیغات ، ایده پرداز
موضوعات
بایگانی
مطالب گذشته
- ۱۴۰۲، سالی که نکو نبود!
- صرفا لب و دهن نباشیم !
- صابر از کنار ما پرکشید ..
- تجریه اشتباه من از مصرف قرص اعصاب!
- نفرین به جنگ !
- چشمهاش، چشمهاش و چشمهاش ..
- درسهایی که از توماس شلبی گرفتم!
- شهریور و نگرانیهای پیش رو ..
- کاش دستم میرسید به خوشحالیش ..
- علاقههای ما از کجا اومدن ؟!
- امان از انسان مذهبی از نوع جاهل !
- کهن الگوها یا آرکتایپ در روانشناسی یونگ
- به بهانه سی و چندمین زادروزم ..
- نسخه جمعی روانشناسان محترم !
- بوسه بر چشم هایت میزنم مادر ...
آخرین نظرات شما
-
تینا گفتــه :
من باهمچین ادمی برخورد داشتم که ... -
ناشناس گفتــه :
مگه منتقل نشده بودین وردپرس؟! ای بابا ... -
asiyeh گفتــه :
نوشتین به واسطه علاقه ای که به ... -
asiyeh گفتــه :
اتفاقا چند وقت پیش یه سریال کره ای ... -
asiyeh گفتــه :
کتاب خیلی جذاب و غم انگیزی بود . -
asiyeh گفتــه :
به قاتله علاقه داشتی ؟ -
asiyeh گفتــه :
درکل بد نبود . ولی فضاشو زیاد دوس ... -
asiyeh گفتــه :
اوه تادلت بخاد تو خانواده مون فت و ... -
تینا گفتــه :
سلام خوبی تولدت مبارک من چندسال ... -
Ronia گفتــه :
روزتون مبارک دکتر 💉🗡🩺
خوشبحال ما دخترا که کتک نمیخوریم از باباهامون 😀😂ولی ممکنه با کفگیرمامانامون بخاد بزنه مارو 😂😂😂مامانا عشقن یدونه ان .