روز دادگاه و جنگ با وجدانم!
- ۰۱/۰۶/۰۱ ، ۱۴:۲۸ ب.ظ
- روزنوشت,
- ۱۰۶۹ بازدید
دیروز از صبح که بیدار شدم حال روحی خوبی نداشتم و توی دلم آشوب عجیبی بود! نمیدونستم دارم کار درستی میکنم یا نه! نفهمیدم چطوری لباس پوشیدم و حتی یادم نبود صبحونه خوردم یا نه. ساعت 9 صبح رسیدم دادسرای شهید فهمیده که مخصوص مجرمهایی بود که زیر 18 سال سن دارن. وقتی منتظر بودم تا نوبت رسیدگی به پرونده من بشه دوباره با جفتشون رو به رو شدم. همون قیافه با لباس آبی که روش لوگوی کانون اصلاح و تربیت خورده بود. چند ثانیه چشم تو چشم شدیم و همون طلبکاری تو چشمهاشون بود. مادر یکیشون وقتی فهمید گوشی من رو زدن شروع کرد به گریه و التماس که پسرم رو ببخش اشتباه کرده غلط کرده. فقط نگاهش کردم و چیزی نگفتم. گوشهام صداهای اطراف رو نمیشنید و فقط منتظر بودم برم توی اتاق...
قاضی بعد از یک ساعت و نیم انتظار من رو صدا کرد. رفتم داخل و شروع کردم به توصیف اتفاقاتی که افتاده! روز و ساعت دقیق خفت گیری و سرقت رو توضیح دادم و شروع کرد به سوال پرسیدن! چهرهشون رو هم دیدی؟ مطمئنی سارقای موبایلت همینها بودن! دلشورههام بیشتر شد و دوباره هیچ صدایی رو نمیشنیدم! با اشاره دست قاضی گفتم با من بودین؟ گفت غیر از من و شما کس دیگه ایی اینجاست؟ نگاهش کردم و گفتم نه! نه من چهر کسی رو ندیدم! من روی حرف کلانتری که به من زنگ زدن و گفتن دزد گوشی شمارو گرفتیم الان اینجام! قاضی یه لبخند زد و گفت این روال کلانتریه که برای کم کردن آمار سرقتش هر دزدی که میگیره چندتا سرقت رو میندازن گردنش!
دوباره گوشام صوت کشید و وجدان دردم بیشتر شد! با هر نیرویی که توی بدنم بود به این نتیجه رسیدم که نه من دارم اشتباه میکنم! رو به قاضی کردم و گفتم نه! من نه دیدمشون نه فیلم دوربین چیزی رو نشون داد و نه نشونهایی دارم! اگر مجری قانون یعنی کلانتری هم داره دروغ میگه من نمیتونم سرقت گوشیمو بندازم گردن این دو نفر و خسارتم رو از اینها بگیرم! من آدم خودن این پولها نیستم! از دیشب دارم با خودم کلنجار میرم و با هر کسی صحبت میکنم منو متهم میکنن به بی عقلی و میگن دزد دزده! فرقی نداره کی باشه! دلت نسوزه! برو و پولتو از یکیشون بگیر ولی من نمیتونم! من اگر اینجا هم اومدم برای این بود که شاید یک درصد کلانتری درست میگه ولی اجازه بدین من برم! من شکایتی ندارم! از اتاق اومدم بیرون و بهشون گفتم میدونم شاکیهاتون میان سراغتون و میرید زندان ولی بگردید راه درست زندگی رو پیدا کنید! بهم پوزخند زدن و گفتن کسی زندان نمیره و بار اولمون نیست! ما بلدیم چطوری گردن نگیریم و آزاد شیم! حرص و نفرت دوباره درونم بیدار شد! خواستم برگردم توی اتاق و به صحبتهای اطرافیانم عمل کنم ولی وجدانم و امان از وجدانم! درسته 40 میلیون ضرر کردم ولی موقع برگشتم به خونه خوشحال بودم ..
مسعــودکوثــری هستم
طبیب ، مشاور کسب و کار و تبلیغات ، ایده پرداز
موضوعات
بایگانی
مطالب گذشته
- وبسایت جدید و شروعی دوباره ...
- ۱۴۰۲، سالی که نکو نبود!
- صرفا لب و دهن نباشیم !
- صابر از کنار ما پرکشید ..
- تجریه اشتباه من از مصرف قرص اعصاب!
- نفرین به جنگ !
- چشمهاش، چشمهاش و چشمهاش ..
- درسهایی که از توماس شلبی گرفتم!
- شهریور و نگرانیهای پیش رو ..
- کاش دستم میرسید به خوشحالیش ..
- علاقههای ما از کجا اومدن ؟!
- امان از انسان مذهبی از نوع جاهل !
- کهن الگوها یا آرکتایپ در روانشناسی یونگ
- به بهانه سی و چندمین زادروزم ..
- نسخه جمعی روانشناسان محترم !
فاطمه ... گفتــه :
سلام. انشالله موفق باشید 🌸Mahan گفتــه :
شماچرا دچار ضعف اعصاب شدید؟ مگه ...𝐿𝑎𝑑𝑦 ^^ گفتــه :
عجیبه الان فهمیدم.. 2 سال بعد از ...Mahan گفتــه :
پس راست میگن تواین دنیا از هر یک نفر ۷ تا شبیه اش هست 😊Mahan گفتــه :
اینستا alikowsariii 🤔Mahan گفتــه :
علی کوثری !خیلی شبیه شماست 😳Mahan گفتــه :
مرسی پیج که نگذاشتید شما یک ...Mahan گفتــه :
میشه ادرس پیج دلنوشته هاتون ...Raha گفتــه :
همیشه ۱۵ صفحه کتاب منو یاد شما ...Mona گفتــه :
تنتون سلامت امیدوارم به ...